مرد فقیر (داستان کوتاه)

  • نوشته‌شده توسط: نیما
  • تاریخ: یکشنبه 92/1/4

مرد فقیرى بود که همسرش کره درست می کرد و او آن را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت، آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى درست می کرد. مرد آن را به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید. روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آن ها را وزن کند. هنگامى که آن ها را وزن کرد، اندازه هر کره 900 گرم بود. او از دست مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن 900 گرم است. مرد فقیر ناراحت شد، سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم. یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى دادیم. یقین داشته باش که به اندازه خودت برای تو اندازه مى گیریم!

به نقل از فوکارو


ادامه مطلب
برچسب‌ها : زندگی
نظر